خسرو شکیبایی بازیگر و صداپیشه بزرگ ایرانی بود که بازی درخشان او در فیلم هامون تا ابد در ذهن سینما دوستان باقی خواهد ماند. ما نیز امروز در سایت ادبی و هنری هم نگاران قصد داریم نگاهی بر زندگی خسرو شکیبایی داشته باشیم. با ما همراه شوید.
فهرست موضوعات این مطلب
تولد و اوایل زندگیفعالیت هنریاولین بازی مقابل دوربینبازی در فیلم ترنآغاز معروفیت با بازی در فیلم هاموننقد مرتضی آوینی بر این فیلمصحبتهای خسرو شکیبایی درباره نقش هاموندومین سیمرغ بلورین برای خسرو شکیباییاتوبوس شب و دیپلم افتخارحضور در تلویزیونصدای گیرا و دکلمهخوانیزندگی شخصیدرگذشتیادبود و نمادهای خسرو شکیباییدلشوره اولین اجرا از زبان خسرو شکیباییگویندگی از زبان خسروکلام آخرتولد و اوایل زندگی
خسرو شکیبایی در 7 فروردین 1323 در خیابان مولوی تهران به دنیا آمد. در شناسنامه نامش «خسرو» است ولی خانواده و نزدیکان، او را «محمود» صدا میکردند. پدر خسرو سرگرد ارتش بود و وقتی او 14 ساله بود بر اثر سرطان از دنیا رفت.
خسرو در جوانی به دلیل نداشتن پدر و همچنین فقر مالی شروع به کارگری کرد. او مدتی خیاطی کرده و سپس به عنوان شاگردی آسانسورچی فعالیت کرد. محدوده فعالیت او در شوش، مولوی و راهآهن تهران بود.
فعالیت هنری
خسرو شکیبایی فعالیت هنری خود را از سال 1342 با بازیگری تئاتر آغاز کرد. در 19 سالگی برای اولین بار روی صحنه تئاتر رفت و بعد از مدتی به عباس جوانمرد، معرفی و به صورت کاملاً حرفهای بازیگر تئاتر شد.
از جمله نمایشهایی که وی در آنها ایفای نقش نمودهاست، میتوان به سنگ و سرنا، همه پسران من، شب بیست و یکم و بیا تا گل برافشانیم اشاره کرد. او چندین نمایش تلویزیونی مانند فیزیکدانها و هنگامه شیرین وصال را هم در کارنامه دارد.
اولین بازی مقابل دوربین
بعد از معروفیت در فضای تئاتر کشور، خسرو شکیبایی تصمیم گرفت وارد عرصه سینما شده و در فیلمها حضور داشته باشد. بعد از چندین بازی بسیار کوتاه، درنهایت خسرو شکیبایی موفق شد با فیلم خط قرمز جلوی دوربین برود. خط قرمز فیلمی ایرانی به کارگردانی و نویسندگی مسعود کیمیایی بر اساس شب سمور بهرام بیضایی، محصول سال 1360 است.
داستان این فیلم درباره یکی از مأموران ساواک به نام امانی است که با زنی به اسم لاله ازدواج میکند. در جریان حوادث انقلاب برادر لاله به دست مأموران ساواک میافتد و امانی رای به قتل او میدهد. لاله با کمک اطلاعاتی که جمال دوست برادرش به او میدهد پی به ساواکی بودن شوهرش میبرد و او را بازخواست میکند.
بازی در فیلم ترن
بعد از موفقیت در فیلم مسعود کیمیایی، این بار شکیبایی در یک فیلم اکشن مقابل دوربین رفت و توانست باری دیگر به موفقیت خوبی دست یابد. ترن نام فیلمی ایرانی محصول سال 1366 به نویسندگی و کارگردانی امیر قویدل است.
در مورد قطار حامل سوخت مایحتاج مردم است که با نقشه رئیس قطار و نیروهای انقلابی جهت رسیدن به مناطق سردسیر تغییر مسیر میدهد. در بین راه قطار متوقف شده و رئیس و همراهش بازداشت میشوند اما لوکوموتیوران مصمم میشود قطار را به مقصد برساند و در این راه جان خود را نیز از دست میدهد.
داستان این فیلم از فیلم آمریکایی قطار افسارگسیخته به کارگردانی آندری کونچالوفسکی محصول سال 1985 الهام گرفته شدهاست.
آغاز معروفیت با بازی در فیلم هامون
بدون هیچ شک و تردیدی خسرو شکیبایی معروفیت اصلی خود را مدیون فیلم هامون است. هامون فیلمی اجتماعی و سورئالیستی است که در سال 1368 به کارگردانی داریوش مهرجویی ساخته شد. از بازیگران سرشناس این فیلم میتوان از خسرو شکیبایی، بیتا فرهی، عزتالله انتظامی و فتحعلی اویسی نام برد.
داریوش مهرجویی گفته که داستان این فیلم با الهامگرفتن از بوف کور صادق هدایت نوشته شدهاست.
داستان این فیلم درباره حمید هامون است که با همسرش، مهشید، پیوسته، کشمکش دارد زندگی کابوسگونه خود را بازنگری میکند.
او که سرگرم نوشتن سخننامهای درباره عشق و ایمان است، در پی دوست دیرین و راهنمایش علی عابدینی میگردد.
خانه و کاشانه را رها میکند و دست به کارهای دیوانهواری میزنند. او در حالتی پریشان، در پی شکایتهایش خود را به موجهای دریا میسپارد.
اما (عابدینی) به دادش میرسد. همچنین، این فیلم به دغدغههای جوانان روشناندیش پس از انقلاب میان دنیاخواهی و آرمانخواهی میپردازد. نمایی از آرمانخواهی که به دلیل مهرِ دنیوی (زیبایی و…) در آشفتگی است و در برابر آن (علی عابدینی) فردی که برنامهاش با خودش روشن است و دنیا را فدای آرمانها و عقایدش کردهاست.
نقد مرتضی آوینی بر این فیلم
کسی نیست به آن اجنبیها بفهماند که در اینجا آنچه هنوز در میان مردم زنده است اشعار رثایی محتشم کاشانی است نه معرهای آقای احمد شاملو؛ در اینجا کتاب طوبا و معنای شب سه بار تجدید چاپ میشود.
اما یک نسخه از آن در خانههای مردم نیست و جز مشتی خانمها و آقایان اشراف مترف غربزده و بوالفضول، کسی به سراغ این چیزها نمیرود. کسی نیست به آن اجنبیها بفهماند که در اینجا سرنوشت روشنفکر به مرگی تدریجی ختم میشود. حتی «علی جونی آقای مهرجویی» هم از عهده نجات از بر نمیآید. «مهشید»، زن هامون، از آن «روشنفکرهای شاملویی» است که خود را در مجلات آدینه و دنیای سخن پیدا کردهاند؛ از «کتابسرا» خرید میکنند و پاتوقشان گالری سیحون است و اولین راندووی آنها هم در کتابسرا است.
نماینده تمامعیار اینها در زمان آن ملعون، کیوان خسروانی و کامران دیبا بودند که تا خرخره در یک اشرافیت فاسد لجن غرق بودند.
اما قصرهایشان را با کاهگل و آبنما و بادگیر و طاقهای گنبدی شکل و کاشی میساختند. مثل هامون و مهشید در جستوجوی احساس نوستالژی، به شاه عبدالعظیم و امامزاده ابراهیم و یحیی میرفتند و حتی با لبان خمرآشنا و گناه آلوده خویش ضریح مقدس مردان خدا را هم میآلودند، اما در عین حال، با یکدیگر رسماً ازدواج میکردند و خانواده ای کاملاً مردانه(!) تشکیل میدادند.
صحبتهای خسرو شکیبایی درباره نقش هامون
نقطه عطف در بازیگری که با تواضع یک بازیگری مثل من منافات دارد، بهتر است بگویم تحولی یا رشدی در من.
به نظر من در سینما حس بازیگر مانند کپسول است و مثل این میماند که دوربین به کار میافتد تو هم شیر کپسول را بازی میکنی و حست را بیرون میریزی.
دوربین از حرکت باز میماند و تو مجددا شیر را میبندی. برای روشنتر کردن مطلب اجازه بدهید سری به صحنه تئاتر بزنیم.
در آنجا پرده که باز میشود، چیزی که حاکم است تمرکز است و درست مثل این است که موتوری روشن میشود و برخلاف سینما که پشت دوربین هزار اتفاق میافتد؛ در تئاتر فقط صحنه است که تپش دارد و بازیگر است که اصلا اسیر قراردادهای تصویری و ژستهای بیپشتوانه که در لحظه ساخته میشود؛ نیست.
یک لحظه کوتاه در نقش قرار میگیری،دوربین قطع میشود و این دور شدن و نزدیک شدن به شخصیت آدمی، مثل بادکنکی است که نخش رها شده باشد و نکته مهم و اساسی اینجاست که باید بتوانی کنترل بیشتری از روی صحنه تئاتر داشته باشی و کنترل این قضیه هیچ راهی ندارد به غیر از نیروی ویژهای مثل کارگردان که آن را رهبری کند.
در «هامون» این توانایی در رهبری وجود داشت با سهم بسیار کارگردان و باید بگویم، بهترین ویژگی کار ایشان با بازیگر، آزاد گذاشتن در نحوه ارائه بازی است.
بنابراین این نقش باید خوب میشد. به هر حال سینما یک کار دست جمعی است و کار گروهی نیاز به مدیریت صحیح بر تمام عوامل دارد و از این نظر فیلم «هامون» مدیون مهرجویی است.
دومین سیمرغ بلورین برای خسرو شکیبایی
همانطور که نوشتیم خسرو شکیبایی برای فیلم هامون برنده جایزه سیمرغ بلورین از جشنواره فجر شد. دومین فیلمی که این موفقیت را برای شکیبایی تکرار کرد، فیلم کیمیا بود. کیمیا فیلمی ایرانی محصول 1373 به کارگردانی احمدرضا درویش است. این فیلم در سال 1401 در نظرسنجی ماهنامه فیلم به عنوان یکی از ده فیلم برتر جنگی تاریخ سینمای ایران انتخاب شده است.
داستان این فیلم در آغاز جنگ ایران و عراق اتفاق میافتد.، همسر رضا باردار است و باید مورد عمل جراحی قرار گیرد.
رضا او را به بیمارستان می رساند و خود به اسارت قوای دشمن در میآید. همسر رضا حین عمل جراحی میمیرد و شکوه جراح، فرزند رضا را نجات میدهد.
پس از گذشت نه سال، وقتی رضا از اسارت آزاد میشود، پی میبرد که همه اعضای خانوادهاش را از دست داده است. حال او در جستجوی تنها باز مانده خود، فرزندش است.
کیمیا، فرزند رضا، نزد شکوه در مشهد زندگی میکند. مشکل اینجاست که شکوه به طور کامل به کیمیا وابسته است…
اتوبوس شب و دیپلم افتخار
یکی از آخرین افتخارات سینمایی خسرو شکیبایی به بازی در فیلم اتوبوس شب برمیگردد. اتوبوس شب فیلمی ایرانی به کارگردانی کیومرث پوراحمد محصول سال 1385 است. این فیلم به صورت سیاه و سفید منتشر و در جشنواره فیلم فجر و جشن خانه سینما در رشتههای کارگردانی، فیلم، فیلمنامه و بازیگری برنده جوایز مختلفی شدهاست.
کیومرث پوراحمد، قصه اتوبوس شب را در طول 9 ماه، پنج بار بازنویسی کردهاست. او که این فیلم را بر اساس کتاب «داستانهای شهر جنگی» اثر حبیب احمدزاده ساخته، در این باره گفتهاست: «وقتی این کتاب را مطالعه کردم، داستان نوجوانی که چهل اسیر را از آبادان به ماهشهر میبرد، به قدری گیرا و جذاب بود که مرا به دنبال خود کشاند و گفت مرا بساز.» این فیلم به تهیهکنندگی مهدی همایونفر در مرکز سیما فیلم تولید شد.
داستان فیلم درباره سربازی نوجوان به نام عیسی (مهرداد صدیقیان) است که مأمور شده به عنوان بلد راه، عدهای از اسیران عراقی را با همراهی یک اتوبوس و رانندهاش به قرارگاه برساند.
در طول مسیر اتفاقهایی تا رسیدن اتوبوس به قرارگاه پیش میآید. داستان فیلم در طی یک شب روایت میشود و در همین فاصله زمانی و براساس اتفاقات مسیر، رابطهای میان نوجوان و راننده اتوبوس (خسرو شکیبایی) و اسرای عراقی شکل میگیرد.
حضور در تلویزیون
خسرو شکیبایی در سال 1354، یعنی یک سال بعد از اولین حضور خود در فیلم کوتاه «کتیبه»، به دعوت محمدرضا اصلانی در سریال سمک عیار ایفای نقش کرد و پس از آن در سریالهایی چون لحظه، کوچک جنگلی، مدرس، تهران 53، روزی روزگاری، خانه سبز، سرزمین سبز، کاکتوس، آواز مه، تفنگ سر پر و در کنار هم بازی کرد.
خسرو شکیبایی در چند فیلم تلویزیونی هم حضور یافت. آخرین نقشآفرینی این هنرمند در فیلم تلویزیونی پیوند (سعید عالمزاده) و آخرین نمایش فیلمش، آشیانهای برای زندگی (حمید طالقانی) بود که به مناسبت روز پدر از تلویزیون پخش شد.
صدای گیرا و دکلمهخوانی
خسرو شکیبایی 5 سال پس از ورود به تئاتر، یعنی در سال 1347 وارد حرفه دوبلوری شد و مدت کوتاهی نیز در زمینه دوبله به فعالیت پرداخت.
شاخصترین اثر سینمایی که خسرو شکیبایی در آن صحبت کرد فیلم شعله بود که در آن به جای پیرمرد مسلمان ده ایفای صدا نمود. او علاوه بر هنرنمایی در نقش آفرینی سینما و تئاتر و تلویزیون، برخی از سرودههای فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، سید علی صالحی و محمدرضا عبدالملکیان را به صورت دکلمه اجرا کرده بود.
زندگی شخصی
خسرو شکیبایی دوبار ازدواج کرد. در ازدواج اول با خانم تانیا جوهری که بازیگر سینما و تلویزیون بود. این دو به هنگام ازدواج 6 سال اختلاف سنی داشتند و درنهایت صاحب دختری به نام پوپک شدند. اما مدتی بعد از خانم تانیا جوهری جدا شدند.
وی بعد از چند سال برای بار دوم با پروین کوشیار که بازیگر تئاتر بود ازدواج کرد و در سال 1361 صاحب پسری به نام پوریا شد.
هماکنون دختر خسرو شکیبایی مدتی به گویندگی در رادیو مشغول بود و همچنین به عنوان دوبلور در انجمن گویندگان جوان کار می کرد. اما بعد از فوت همسرش یعنی از سال 1389 به بعد دیگر هیچ گونه فعالیتی نداشته است.
پسر خسرو شکیبایی، پوریا در سال 1388 ازدواج کرده و مدتی هم به استرالیا مهاجرت کرد اما حالا مدتی است که به ایران بازگشته و در عرصه بازیگری و صداپیشگی فعالیت می کند و صدا و چهره او بسیار شبیه به پدر است.
درگذشت
خسرو شکیبایی در ساعت 5 صبح جمعه 28 تیرماه 1387 در سن 64 سالگی بر اثر ایست قلبی در بیمارستان پارسیان تهران درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا دفن شد. او مدتها از عارضه دیابت و همچنین سرطان کبد رنج میبرد.
در پی این رویداد، محمد خاتمی رئیسجمهور سابق ایران غلامعلی حداد عادل رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس و عزتالله ضرغامی رئیس سازمان صدا و سیما پیام تسلیت صادر کردند، همچنین وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، پیام تسلیت محمود احمدینژاد، رئیسجمهور وقت ایران را در مراسم تشییع پیکر «خسرو شکیبایی» اعلام داشت.
یادبود و نمادهای خسرو شکیبایی
در سال 1389، کتاب خسرو شکیبایی به تألیف الهام قرهخانی با نگاهی به شخصیت او توسط انتشارات خانه فرهنگ و هنر گویا منتشر شد.
این کتاب مقدمهای بر اصول بازیگری خسرو شکیبایی از نگاه آیدین آغداشلو، اکبر عالمی، جمشید مشایخی، مهران مدیری، هدیه تهرانی و هفتاد نفر دیگر از سایر هنرمندان ایران است. در این کتاب تنی چند از هنرمندان سینمای ایران از دیدگاههای گوناگون درباره زندگی و هنر خسرو شکیبایی سخن گفتهاند.
دلشوره اولین اجرا از زبان خسرو شکیبایی
اولینبار که رفتم روی سن تئاتر، دلشوره عجیبی داشتم و این دلشوره و تردید هیچگاه از یادم نمیرود، چون همینطور در من تکرار میشود و همیشه این نگرانی در من بوده، ولی دلشورهای که الان دارم عمیقتر است.
منتهی فرقش در این است که در آن موقع که روی صحنه میرفتم میدانستم چه میخواهم بگویم و چه میخواهم انجام دهم، ولی الان نمیدانم چه باید بگویم و اصلا نمیدانم که من برای چه دارم مصاحبه میکنم، چون تصور من این است که همیشه آدمهایی که از نظر سنی تجربیاتی دارند و یا خیلی جوان هستند و مطالعات وسیعی در مورد تئوریهای هنری دارند حرفهایی برای گفتن و استفاده دیگران دارند.
مثل آدمهای بزرگی که الان ما در مملکت خود داریم که مصاحبه اساس کار آنهاست. من دوست دارم به جای آنکه حرفش را بزنم بیشتر کار بکنم.
وقتی که در فیلم یا نمایشنامهای بازی میکنم چه در مقابل بازیگر مقابل و چه برای کارگردان هیچوقت توضیحی نمیدهم و عمل میکنم. این است که مصاحبه برای من مثل راه رفتن روی لبه تیغ است و همیشه میترسم که پایم ببرد و یا پرت شوم.
گویندگی از زبان خسرو
در سال 46 بعد از اتمام خدمت سربازی، به دنبال کاری برای امرارمعاش بودم که در ضمن به تئاتر هم نزدیک باشد. اول شانس به سراغم آمد و بعد کار ایدهآل شد و خلاصه امتحان صدا در استودیو شهاب و قبول و بعد هم استخدام.
به من میگفتند که خسرو تو صدایت خوب نیست و اگر به جای خودت صحبت نکنی،بهتر است. آنها میگفتند صدای تو به خودت نمیخورد و من هنوز معنی این حرف را نفهمیدهام. مگر میشود صدای کسی به خودش نخوره؟!
در قلب تئاتر به عنوان هنرمند کارمند استخدام شدم و به علت تمرینهای زیاد و غرق شدن در کار تئاتر، دیگر فرصتی برای ادامه گویندگی وجود نداشت؛ بنابراین تمام وقتم را در اختیار اداره تئاتر گذاشتم و از دوبله فیلم صرف نظر کردم و قضیه بخشیدن عطایش به لقایش شد و رفتدر فیلمهای زیادی به جای آدمهای نیمه معروف حرف زدم و از آنهایی که در آن موقع خیلی معروف بودند میتوانم به: چارلتون هستون در «آخرین مردان سرسخت»، جیمز میسون در «معلم من شیطان» و «قیمت یک زندانی» و بیلی کازبی در اکثر فیلمهایش اشاره کنم.
اساسا دوبله برای این است که فیلمهای خارجی را به فارسی برگردانند و در سینما،قاعده اصلی همین صدای سر صحنه است و اینکه هنرپیشه در لحظه که بازی میکند.
همان موقع هم صدایش ضبط شود. ولی خوب، در گذشته ما این تکنیک را نداشتیم و به آن صورت بود و حالا یواش،یواش داریم اکثر کارها را با صدای سر صحنه انجام میدهیم.
ولی برای بعضی از فیلمها به دلیل محیط بیرونی و شرایط لوکیشن که ممکن است کار عقب بیفتد؛ مجبور هستند که اول فیلم را بگیرند و بعد صداگذاری کنند.
در این صورت باز هم بازیگر میل دارد به جای خودش صحبت کند و اگر هم تجربه ندارد، باید تجربه کند؛ چون تکنیک را خیلی زود میشود فراگرفت. مطلب اصلی معناست.
کلام آخر
کاش میشد بیشتر درباره استاد خسرو شکیبایی مینوشت… او نابغه سینمای است که ایران و ایرانی باید به وجود او افتخار کند. ما نیز امیدواریم که در سهم خود توانسته باشیم شما را با این هنرمند بیشتر آشنا کنیم. در پایان امیدواریم از خواندن این مقاله نهایت لذت را برده باشید.